تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تیارا گلی

تیارا و بازی

بازم سلام نفسم دیروز بعدازظهر میخواستیم بریم خونه عمو محمد .حاضر شدیم بریم که توی اتاقت مشغول بازی شدی .الهی فدات شم ما که هیچوقت توی خونه خودمون نیستیم که بری تو اتاقت بازی کنی .فقط جمعه ها خونه خودمون هستیم و بقیه روزها خونه مادر هستیم . این هم عکسای دخمل گلم توی اتاق خودش   قلبون اون چشمای شیطونت عاشق عروسکی اینجا هم صدات میکنم قیافه حق به جانب به خودت میگیری ...
29 بهمن 1390

آرایشگاه رفتن تیارا

سلام عزیزم  چند روز پیش بردیمت پیرایش کودک تا برای بار سوم موهاتو کوتاه کنم البته میخواستم فقط چتریهاتو کوتاه کنم که آقای آرایشگر مه اسمش عمو احمد بود گفت باید دورش هم مرتب کنم . با اینکه یه عالمه عروسک واسباب بازی اونجابود از وقتی پیشبندتو بستیم گریه کردی و قلدری تا وقتی که به اصرار بابایی عمو احمد از ادامه کارش منصرف شد .آخه تو خیلی لوس باباتی همیشه و بابایی هم که تحمل اشک ریختن تو را نداشت به آقا احمد گفت بسه دیگه وهمینطوری خوبه .خلاصه نصه ونیمه موهاتو کوتاه کردیم وبعدش هم رفتیم برات یک شلوار و تل سر که بهش م آویزونه برات خریدیم ورفتیم خونه غرغرو خانم این هم عکسهای اون شبت . اینجا هم مشغول هستی با حبابی که توی سلمونی جای...
29 بهمن 1390

ولنتاین مبارک

    عشق تنها دلیل زندگی است ، ولنتاین مبارک .     سلام عشق من ،نفسم امروز 14 فوریه و روز جهانی عشق است و توای عشق من ،تیارای نازنینم با تمای وجودم دوستتت دارم و بالاترین عشق ،عشق مادرانه من گوارای وجود نازنین وپاکت فرشته خوشبختی من .                                                دیشب از طرف خودم وتو برای بابایی یک ادکلون خریدم وبرای شما هم امروز یک خرس خوشکل ویه ع...
25 بهمن 1390

یکسال و دوماه و دو روزگی تیارا گلی

سلام عزیز دلم الهی فدات شم دختر گلم که دیگه خانم شدی و کارهای جدید وبامزه ای میکنی . دیشب به بابایی میگفتم ما این 8 سال بدون تیارا چه طوری زندگی میکردیم ،خلاصه توشدی تمام دنیای من وبابا. واما کارهای تو در این سن :     عمو زنجیر باف را که میخونم دیگه کامل یاد گرفتی و میگی ببببعله (قبلا ل را نمیگفتی) گوشی تلفن را بر میداری میگی اااااااااااا بعدش به زبون خودت شروع به صحبت میکنی مداد وکاغذ که میبینی میگی چشم چشم دو ابوووو بوس میکنی با چه طعمی واییییییییی بهترین طعم زندگی من چشیدن طعم بوسهای توست  قربون اون لبهای کوچولوت با عروسکهات هم که همیشه بازی میکنی و لالایی براشون میخونی ومیگی لالالا .بهشون غذا میدی میگی...
20 بهمن 1390

جواب اسکن

سلام قشنگم عزیز دلم بالاخره جواب اسکن مثانه وکلیه ات را گرفتم .متاسفانه رفلکس ادرار داری وباید تا 1 سال دارو بخوری و ماهی یک مرتبه آزمایش ادرار بدی تا مطمئن باشیم عفونت ادرار نداری .الهی فدات بشم وقتی دکتر به من گفت باید تا یکسال دارو بخوری همونجا اشک از چشمام سرازیر شد اما دکتر گفت خوشبختانه رفلکست شدید نیست وگرید 1 است که با دارو ومراقبت خوب خوب میشی انشاءاله . توی این مدت تا جواب آزمایشت اومد خیلی برات نذر ودعا کردم و از خدا میخواستم که به کلیه های کوچولوت آسیبی نرسیده باشه که خوشبختانه همینطور بود . خدایا شکرت و باز مثل همیشه این فرشته نازم را به دست  خودت میسپارم. با تشکر ویژه از همه دوستانی که این مدت به...
20 بهمن 1390

اسکن دوم ........

سلام عزیزدلم دیروز چهارشنبه 12 بهمن وقتی رسیدم خونه بابایی زنگ زد وگفت از مرکز اسکن دی باهاش تماس گرفتند و شب ساعت 8 باید اونجا باشیم که اسکن مثانه ات را انجام بدیم .از همون لحظه که تلفن را قطع کردم تموم بدنم به لرزه افتاد .خیلی میترسیدم از این اسکن .وقتی یادم به سوند میافتاد بی اختیار اشک توی چشمام جمع میشد .خلاصه ساعت 7 بابیی ومامان آذر اومدند دنبالمون وبا یک استرس دیگه در مورد کار خاله لادن ودایی امیر برام پیش اومده بود .رفتیم مرکز دی. توی این مدت که صدامون کردند میخندیدی وبازی وپفیلا خوری .بالاخره صدامون کردند و رفتیم داخل اتاق .بمیرم برات همینکه دست به شلوارت گرفتم و آقای دکتر را دیدی زدی زیر گریه و تا نیم ساعت که کار اسکنت تموم شد ...
13 بهمن 1390

تیارا عروسکش

الهی قربونت برم ابن هم عکسهای عروسکی که بابایی برات خرید الهی فدات شم که اینجوری داری عروسکتو لالا میکنی این هم یکی دیگه   اینجا هم قبل از رفتن به مرکز اسکنه که داری دماغتو با دستمال پاک میکنی ،بخورمت درسته ...
13 بهمن 1390

تیارا شیطون وعکس.....

تیارا خانم از خواب که بیدار شدی دستای کوچولوت را به سمت تلویزیون دراز کردی و به من فهموندی برات سی دی بذارم ،سی دی مورد علاقه ات با نی نی را گذاشتم و یک کاسه پفیلا هم گذاشتم جلوت که عاشق پفیلایی قربون اخمات برم داشتی تلویزیون نگاه میکردی صدات کردم با اخم پشت سرتو نگاه کردی .واییییییییی بخورمت با اون اخمت قربونت برم با اون پفیلا خوردنت .به عروسکت هم میدادی مهربونم اینجا هم بهت کتاب دادم که مشغول باشی که مداد هم خواستی و شروع کردی به خوندن و کشیدن  چشم چشم دو ابو هی بهت میگم مواظب مداد باش سربه سرم میذاری ومیاری جلوی چشمات وبهم میخندی شیطون بلا بعد هم رفتی روی سرامیک ها را خط خطی میکنی دعوات میکنم میخن...
8 بهمن 1390

یک روز زیبای دیگر باتو....

سلام مهربونم دیروز جمعه آخرین روز این هفته ای بود که خونه خودمون بودیم و دوباره از دیشب خراب شدیم روی سر مامان جون (ههههههه). این یک هفته ای که خونه خودمون بودیم خیلی خوب بود هرچند از روز اول استرس پروتئینت و آزمایش واسکنت افتاد به جونم اما آرامش خونه هم خوب بود . دیروز هم خیلی دخمل خوبی بودی از صبح که بیدار شدی خوب صبحونه ات را نوش جون کردی و بعدش بابایی رفتیم بیرون و دودست لباس خوشکل برات خریدیم .ظهر هم خوب ناهارتو خوردی وخوابیدی  .من هم توی این فاصله سریع ظرفها را  و لباسها رو شستمو جارو کردم وگردگیری   عصر که بیدار شدی هم یه عالمه بازی و شیطونی کردی که عکساشو میذارم برات الهی فدات بشم .امیدوارم همیشه سلامت&...
8 بهمن 1390

روز اسکن از کلیه های کوچولوت................

سلام مامان جونم پنج شنبه ساعت ١٢ با بغض تمام رفتم مرکز اسکن دی و منتظر اومدن شما شدم .هر ثانیه برام هزار سال میگذشت و با تاخیر بالاخره اومدید آخه خیلی ترافیک بود .توی این فاصله ٢٠ دقیقه تاخیرتون که منتظر شما بودم فقط از خدا کمک میخواستم .از خدا خواستم کمک کنه اول از همه به محض دیدنت اشک چشمام جاری نشه و بتونم خودم را کنترل کنم آخه خیلی بغض  داشتم دوتا نفس عمیق کشیدم وباز دست به دامان خدا شدم وازش سلامتی و آرامش هر دومون را خواستم . بالاخره اومدید و همینکه منو دیدی خودتو انداختی توی بغلمو و رفتیم توی مرکز دی .بابایی در حال پذیرش بود و چشمت افتاد به پرسنل که لباس سفید داشتند جیغت دراومد و گریه کردی .چند دقیقه بعد صدات کردند وبا ما...
8 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد